با خود اندیشید
سفری آغاز می کنم تا
او را به فراموشی سپارم
اما مگر می توان عشق را از دل زدود
و تنها با یافتن شوری دوباره
می توانست آن خاطرات را
در خلوت و تنهایی خود نگاه دارد
ولی سرنوشت
این سه را به هم پیوند داده بود
و او هرگز نمی دانست
جالب و ارزشمندبود موفق باشید..خوشحال میشم به من سر بزنید.آشنایی با شما باعث افتخار منه ..ممنونم بخاطر محبتی که نسبت به من داشتید
سلام شما هم وبلاگ خیلی زیبایی داری موفق باشی خوشحال میشم به منم سر بزنی
جالب و ارزشمندبود موفق باشید..خوشحال میشم به من سر بزنید.آشنایی با شما باعث افتخار منه ..ممنونم بخاطر محبتی که نسبت به من داشتید
سلام شما هم وبلاگ خیلی زیبایی داری موفق باشی خوشحال میشم به منم سر بزنی