-
مادر
شنبه 12 فروردینماه سال 1391 08:56
مادر بهشت من همه آغوش گرم توست گویی سرم هنوز به بالین نرم توست پیوسته در هوای تو چشمم به جستجوست هر لحظه به خیال تو جانم به گفتگوست امروز هستی ام ز امید دعای توست فردا کلید باغ بهشتم از رضای توست
-
قمری
سهشنبه 8 فروردینماه سال 1391 19:10
شنیدن نغمه قمری می تواند چیزی عادی یا حادثه ای الهی باشد این را با پرنده کاری نیست که او به یکسان می خواند در خلوت و در جمع کیفیت گوش است که آن را زیبا می شنود یا بی اعتنا پس این که در آن رازی هست یا هیچ نیست سببش درون ماست شکاک می گوید نغمه در درخت است خیر ، در گوش شما
-
سفری به زیبایی عشق
شنبه 5 فروردینماه سال 1391 21:18
با خود اندیشید سفری آغاز می کنم تا او را به فراموشی سپارم اما مگر می توان عشق را از دل زدود و تنها با یافتن شوری دوباره می توانست آن خاطرات را در خلوت و تنهایی خود نگاه دارد ولی سرنوشت این سه را به هم پیوند داده بود و او هرگز نمی دانست
-
نیایش
جمعه 4 فروردینماه سال 1391 13:03
خدایا تو را صدا می کنیم، تورا می خوانیم مهربان وقتی قلبهایمان کوچکتر از غصه هایمان می شود وقتی نمی توانیم اشک هایمان را پشت پلک هایمان مخفی کنیم و بغض هایمان پشت سر هم می شکند، وقتی احساس می کنیم بدبختی ها بیشتر از سهممان است و رنج ها بیشتر از صبرمان، وقتی امیدها ته میکشد و انتظارها به سر نمی رسد، وقتی طاقتمان طاق می...
-
وضوح ویرانگر
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 01:04
ما پذیرایِ تقدیم نشده هاییم : به یاریِ توهّم نورِ دیدگانِ من : دنیایی جدا ، اما از آنِ من در بود ونبودت ، حضور داری گاه پرتو نوری روشن می دارد ، رزق روزانه ی ما سهم تو افکارند ، همچون پرندگان بر شاخساران تنهایی ، مایملک توست ، همچون سایه ات به لرزه در می آید تاریکروشنِ دو دل ، با تلنگرِ روز
-
مهمان طبیعت
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 00:53
طبیعت سخاوتمندانه و بی هیچ مضایقه ای نثارمان می کند نگاه زلال چشمه هایش را و سایه سار درختانش را و مانند میزبانی مهربان فرش چمن ها را زیر پایمان می گسترد و ما را به تماشای آبشارانش دعوت می کند و به شنیدن آواز نسیم و برگ فرا می خواند. ما هرگاه از نگاه سرد دیوارهای سیمانی و ازدحام ماشین ها و گرفتاری های زندگی شهری دلمان...
-
در وصف بهار
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 00:49
بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار که نه وقتست که در خانه بخفتی بیکار بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیار آفرینش همه تنبیه خداوند دلست دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود هر که فکرت...
-
2
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 00:41
قانون طبیعت را در پرگشودن پروانه ی رنگین بهار از پیله ی سپید زمستان یافته ام: رمز "رسیدن"، رنج است...
-
1
یکشنبه 21 اسفندماه سال 1390 00:18
رابطه ای که از دو نفر، یک نفر بسازد، هر یک از آنها نیم انسانی خواهد بود توضیح: (وقتی به دیگری متکی باشی، نخواهی توانست انسان کامل و تمام عیاری به حساب آیی)